جز به دریا، ره به اقیانوس چیست؟
جز علی در ذات حق" ممسوس" کیست؟
کیست آنکو آسمانهای عریش
میشناسد مثل کفّ دست خویش؟
کیست آن عالیجنابی کآفتاب
باز میگردد به میلش بازتاب؟
کیست آن خیبرکَن مرحبشکاف
لافتی الّا علی، در هر مصاف
آن امیری کزدلِ کوه، اشتران
میبرآرد کاروان در کاروان
کیست ـ باری ـ یار غار مصطفی
از «حرا» تا عند سدرالمنتهی؟...
***
در شب معراج و دربار اَحَد [1]
حق تکلم کرد بالحن اسد
بس شگفت آمد پیمبر را از این
محضرِ لاهوتیِ حیدرْ طنین!
گفت شه: ماتم که این آواز کیست؟
این تویی پرودگارا، یا علیست؟
تو تکلّم میکنی با من ولی
بر نمیآید جز آوای علی
من زدیدار تو مدهوشم ـ هلا
حیدرْآواز است مرگوشم چرا؟
دیلماج توست یا «هُزوارش» است
این چنین رعدی که در این تابش است؟
پس ز جلّ الخالق آمد این ندا
آشنایی با صدای آشنا:
احمدا! ای مات ذات ذوالجلال
تا بگویم راز آوازم تعال!
در دلت کردم نظر ای مصطفی
من ندیدم غیر مهر مرتضی
هم دل پاکی که ما را منظر است
هیچ منظوری نه غیر از حیدر است
بردل کوثرْنشانت ای رسول
نیست ساقی جز علی کفو بتول
لاجرم ما را نظر چون بر دل است
هر چه میگوییم بر این محمل است
نرگس مست تو چون بیمار اوست
لاله ی گوش تو ساغردار اوست
پرده ی قلب تو چون یاد علیست
نغمه ی مضراب ما «نادعلی» ست
قلب را با ذکر حق آرامهاست
عین ذکرالله، ذکر مرتضاست
تانگیرد جان پاکت اضطراب
با تومی گویم به لحن بوتراب
لحن حیدر چونکه فریاد خداست
بی شک این"نادعلی " نادخداست
نادمولاناعــلیاً فی الکَرَب کَی تَری منه العَجَب کلَ العجب
نادمولاناعلیا فی اللُّجَج کی تری سعدالفرج بعدالفرج
نادمولاناعلیا فی المرض کی تری اِماالشفا اِماالغرض
نادمولانا علیا فی الهلَک تنزل الروح بامرک والمــــــلک
نادمولانابسکرالموت کی: تُسقَ مَن کأسِ الرّحیق المصطفَیّ :
در دم مردن بگو"یامرتضی" تابنوشی ازشراب مصطفی
کس ندارد پشـــــــتبانی مثل ما:
شاه مردان شیر وشمشیرخدا
1. حکایت سخن گفتن خداوند عزوجل با لحن و طنین حیدری در شب معراج را (که در اینجا به زبان شعر درآمده بود) خطیب خوارزمی به روایت عبدالله بن عمر نقل کرده است. ر.ک: مناقب ص 47 و نیز ارشادالقلوب دیلمی، ج2، ص234.