تقدیم به آل سقوط:
حاجی بیا به گرد خم می طواف کن
دور حجر گذشت بیا باده صاف کن
گر می روی و پند مرا باد می دهی
این اُشتُلم به «قوم بنی بند ناف »کن:
شارب تراشِ ریش درازِ درشت خوی
ای کلّه صاف کرده برو سینه صاف کن
شیطان تویی که حرمت آدم شکسته ای
آیینه را ببین و خودت اعتراف کن
حالا که ترک سنّت سفیا ن نمی کنی
با کافران قدح کش و با دین مصاف کن
خون هزار خلق مسلمان که ریختی
دیگر بس است،غیرت دین را غلاف کن
شمشیر را«شفای شریعت»شمرده ای
تبَّت یَداک!،ترک حدیث گزاف کن
این آخرالدّواء که تجویز کرده ای
دردی دوا نکرد،برو خود شیاف کن
(باعرض کمی معذرت...دلمان خون است دیگر.....)