***
ای تحفه ی سدره، سیب طوبی
انسیه نمای حورْ سیما
ای جز تو حجاب – لایه لایه
مضمون کتاب- آیه آیه
ای روح مقدسات عالم
روح القدس از تو می زند دم
ای نسل تو چشمه ی مبارک
اصل تو کرشمه ی تبارک
ای از تو نژاد سبز، باقی
غوغای چمن چمن اقاقی
بنگر که تو می شوی به معراج
سبّابه ی بهت کاج در کاج
پیراهن آفتاب برتن
منجوق ستارگان به دامن
ای عرش خدا «پَرَندِ»آهت
جبریل، براق نیمه راهت
آنان که ره خدا گرفتند
از پاقدمِ تو پا گرفتند
روح و ملَک و مسیح و ادریس
حوران حرم نشین پردیس
از مهرِ رخ تو همچو اسپند
سبّوح زدند و پر گرفتند
ای لطف نسیم، قهر طوفان
آشوبِشِ عقل فیلسوفان
ای دیده ی عقل، از تو کوتاه
محراب شهود، چشمِ الله
راز ســــحر و سپیده ی عشق
ای دیده ی تو چکید ی عشق
وصف تو و حور؟ لا وکلّا
انسیّه، ولی هزار امّا
تندیس خدا بدین شمایل:
آیینه ی کبریا مقــــــابل
پرگار حریم "لَن تَرانی"
در نقش تو مانده عقلِ« مانی»
واللیل: حجابِ والنهارت
والشمس: نقابِ زینهارت
ای جلوه ی ذات، لوحش الله!
مرآت صفات! بارک الله!...
***
ای علت انبیای مرسل
معلول علی ، شهید اول
ای قلب شکسته ی پیمبر
پهلوی تو سینه می زند در
گر نه تو خلیله ی خدایی
در آتش بولهب چرایی؟
یک روز به دامن پیمبر
یک روز میان آتش اندر
یک روز گُلِ سرِ مدینه
یک روز «مدال سرخِ سینه»
یک روز خطاب نازدانه
یک روز عتاب تازیانه
بس کن که طریق طاقتم رفت
بس کن که سر بلاغتم رفت
بس کن که «خدا خدا خدایا»
از خاک رسول کرده غوغا
یا فاطمه! من بلاغتم نیست
بر شعر فصیح طاقتم نیست
نام تو برای پاکبازی ست
کِی بهر چنین زبان درازی ست
ای دُرّ یتیم، قرّةُ العین
خون گریه کناد چشم کونین
تاریخ درِ شکسته بگذار
گل ًمیخِ به خون نِشسته بگذار
مگذار سر جنون بگیرم
از رگ رگ خویش ، خون بگیرم
این تیر، کنون نجَسته اولی
هم در دل من نشسته اولی
آلاله به خون سرشته بهتر
مرغ دل ما برشته بهتر
چون حلقه بر این نگینِ سختی
دندان به جگر گرفته لَختی
در کارِ بلال ماندنم به
در مأذنه لال ماندنم به
از داغ تو ای بهارِ ایزد
طاووس بهشت پر بریزد
ای زخم تو یادگار شیعه
خون جوشیِ هر بهار شیعه
ماییم تبارِ تب گرفته
اسرار هزار شب گرفته
خورشیدِ به شب نهفته داریم
یک سینه سخن نگفته داریم
در سُنبُله می نهیم این داد
تا قبضه ی ذوالفقارِ میعاد
***
خورشید نهفته – آه، زهرا!
داغ تو گرفته ماه ، زهرا!
از خاک تو رُسته ایم والله
خاک تو نجسته ایم والله
از خاک نبوده ای که در خاک
جوییم تو را- الهه ی پاک!
ای پرده نشین لامکانی
ای سدره نشان بی نشانی
قبر تو عمارتی ندارد
قدر تو عبارتی ندارد
خاک آستان اقدس ـ مهدی مشکات(بیاتی ریزی)
ویراسته ای از سروده سال 1374