سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مهدی مشکات ـ شعرونظر

   با سلام و سپاس از وقت ارزشمندتان که صرف نوشته های این بنده می کنید ؛ اگرمیخواستم فقط سروده هایی را که درفهرست دغدغه های کنونی ام هستند بیاورم ،قاعدتا هیچ یک از غزل ها وسروده های عاطفی ـ جز تعدادانگشت شماری از آنها ـ را نباید منتشر می کردم .بنابراین ، انتخاب ونشر سروده های قدیمی ام، عموما  علت  وانگیزه ء ادبی وشعری دارد وبس..

               ***                    

تا آمدم من ،شعرهایش رانهان کرد

حتی خودش رانیزبی نام ونشان کرد

«ظرف مرابشکست لیلی»راشنیدی؟

من نیستم مجنون ولیکن او گمان کرد...

              ***

من سالهایی چند درگیرتوبودم

شاید به نوعی تحت تاثیرتوبودم

چون فکرمی کردم تواهل آسمانی

من ساده دل تسلیم تقدیرتوبودم

            ***

این اعتراف تلخ یک مرد است دیگر

دنیاهمینجوراست  ، نامرد است دیگر

گاهی دلت گرم است مثل سالهاپیش

گاهی دقیقامثل من ،سرداست دیگر

           ***

آن شب که دیدم چهره ات معنا ندارد

فهمیدم این دلدادگی ها،جا  ندارد

فهمیدم این دل،سادگی هایش زیاداست

تشخیص «گنجشک ازقناری»راندارد

         ***

خوب است تصویرتورادیدم من این بار

دیگربدون هیچ تردیدم دراین کار

دیگرتورا آن گونه می بینم که هستی

یک کوچکِ معمولیِ این کوچه بازار..

       ***

بایدازآن سرداب می رفتم که رفتم

بایدپیِ مهتاب می رفتم که رفتم

دیگرملالی نیست ـ باشی یانباشی

بایدبه عشق ناب می رفتم که رفتم

     ***

مانند « بسم الله وجان ّ*»بودیم،رفتیم     

تیری گرفتارکمان بودیم  ،رفتیم 

ای من چومرغِ وحشی ازبامت پریده

باری اگربارگران بودیم رفتیم...

 

.......................................

 *  جانّ:جنّ

 

·          


ارسال شده در توسط مهدی مشکات(بیاتی)