سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مهدی مشکات ـ شعرونظر

لطفا به ترتیب صفحات توجه کنید!

 

سفرسوم ـ سفربعیــــد:

 

***

عشق گاهی به جنون می آید

جای گل، آتش و خون می آید

نه فقط فتنه ی قامت دارد

عشق، هفتاد قیامت دارد

عقل از راهی و این راه جداست

   «عین شین قاف» ز اسرار خداست

عشق، از دشت جنون می خیزد

گاه می چرخد و خون می ریزد

آبرو می برد از کف، گاهی

عشق این است- ببین می خواهی؟

گاه گر «کفر» بخوانیش رواست

عشق، یک جلوه از «آن روی خدا»ست

 

عشق، چون «ربط وجود و عدم» است

هر چه از عشق بگوییم کم است

این نه جای قلم و ربط و خط است

عشق را هر چه بخوانی غلط است

...........................................................................................................................................                                              *سفرنام? عشق، نام مجموعه ای سه قسمتی ست که هر قسمت، گزارشی از یکی از اسفار عشق می دهد. اکنون «سفربعید»، گزارشی از سفر آخر دارد (قسمت های پیشین را در وبلاگ این جانب می توانید بخوانید mahdimeshkaat.parsiblog.com/Posts/159)

 

 

عشق را فلسفه ها می مانند

عشق را چلچله ها می خوانند

 

عقل، هشدارِتناقض دارد

عشق، صد بارِ تناقض دارد

عشق گاهی وسط رود  رَوَد

گاه در آتش نمرود روَد

تا بیایی به خودت ـ دل غافل

عشق بر نیزه و تو پا در گِل

عقل، سیراب ترین مرداب است

عشق عین عطشی در آب است

عقل از راهی و این راه، جداست

عشق، آیین شهیدان خداست....

 

***

عشق را بهتر از این کو حاصل

که به جز یار نمانَد در دل

این بلاها که تو را آمده است

همه رفتند و خدا آمده است

مال پَر! زن پَر و یاران همه پرَ!

خلوت یار، از این زیباتر؟

«لا شریکَ لَکَ وَحدَک»، دین است

«تک پرانی» که شنیدی این است

باید اول تو خودت تک باشی

تا مگر محرمِ  وَحدَک باشی

تا نگردد همه درها مسدود

یار در حجله نخواهد آسود

چشم نامحرم اگر هست اینجا

چشم دلبر نشود مست اینجا

همه چیزِ تو اگر می­کاهند

چونکه تنهای تو را می­خواهند

 

«عشق» یادت نرود یعنی چه

«قل هو الله احد» یعنی چه!

راه ها بسته- اگر کج نروی

تو خودت راه جدیدی بشوی ..

 

پس ببین! عشق، تکامل دارد

نه فقط ناز و تغزّل دارد

صبرِ ایّوب نداری، بر گرد

طاقت چوب نداری، برگرد

 

هدف خلقت آدم «عشق» است

حدّ نامحرم و محرم عشق است                                                                                                                     

حکم شمشیر و جهادش دیدی؟

خمسِ عشق است «بلا»- فهمیدی؟

سر و زَر در کف زائر دارد

عشق هم «فقه جواهر» دارد

در عوض جود و کرم دارد عشق

«رَفَع اللهُ قَلَم» دارد عشق

«رزق اللهُ نِعَم» هم دارد

«دَفَع اللهُ نِقَم» هم دارد

سِرکه حلوا شود از عشق آخر

صبر، صهبا شود از عشق آخر

عالَمِ پیر، جوان سازد عشق

هر چه خواهی تو، همان سازد عشق

 

***

عشق، می خواست که آدم بشویم

نه که در زحمت وماتم  بشویم

عشق را- ای که رعایت کردی،

شکر کردی نه شکایت کردی،

دامن از وسوسه ی گُل چیدی،

سرخیِ عشق حقیقی دیدی،

رفتی و دم نزدی از بد و خوب،

گاه یونس شده گاهی ایّوب،

از درِ بسته بلا می­بارید،

گریه می کردی و حق می­خندید..

چند سالی که بلا می­دیدی

وصل بودیّ و نمی­فهمیدی

روی گل شبنم غلتان بودی

چقدَر شکل شهیدان بودی!

ای «بلی» گفته، بلایت مقبول!

سفر کرب و بلایت مقبول!

حلقه ی  گُل به گریبانت باد

تا ابد عید شهیدانت باد

 

ای سفر کرده ی سر گرمِ گزند

آخرِ خطِ گزند است، بخند!

چون خدا را همه جا می­بینی

بعد از این کی تو بلا می بینی!؟

نقطه ی  عشق چنین است- احسنت!

وسط خال همین است- احسنت!

تو خودت باغ جهانی دیگر

به جهان خرّم از آنی دیگر

«یوسف ازچاه» شدی ـ ای والله

«حسبی الله » شدی ـ ای والله

واقعاً ماه شدی حالا تو

«طَیَّبَ الله» شدی حالا تو

 

نخلِ عشق تو برآمد، حالا:

هم خدا داری و هم خرما را

رطب ازدست خدا شیرین است 

واقعا عیش اگرهست این است

پادشاهی بکنی، با این عشق

هر چه خواهی بکنی، با این عشق

                           جفت عشقت که چنین تک باشد

                           عاشــــــــقی بر تو مبارک باشد              مهرماه 1393

 

       الحمدلله رب العالمین


ارسال شده در توسط مهدی مشکات(بیاتی)